و جلالالدین محمد خراسانی نیز در این باب اینگونه تذکار میدهد که «آن شنیدستی که الملک عقیم/ ترک خویشی جست ملکتجو ز بیم».با این تفاسیر و توضیحات وقتی از سر تأمل درنگی میکنیم در تاریخ سیاسی دورانی که روشنایی وجود ائمه نور، خورشید ظاهر روزگار اهل ایمان بوده، متوجه میشویم که این مثل و فحوای آن به معنای واضحی در سیاستورزی زمامداران اموی، مروانی و عباسی ظهور داشته است. در این میان تاریخ بهویژه در زمینه تقابل زمامداران عباسی (که از طرفی خود را عموزادگان ائمه نور علیهم السلام و هاشمیان ِ نسب به عباس بن عبدالمطلب برده میدانستند و از طرف دیگر در قدرت و ملکداری هیچکس حتی فرزندان مخالف خود را تاب نمیآوردند) با ائمه نور علیهم السلام، گواهان بسیار دارد.
یکی از این گواهان روشن اما نحوه برخورد مامون و معتصم عباسی با حضرت محمد بن علی الجواد علیهم السلام است که شیعیان ایشان را با کنیه ابوجعفر ثانی و تقیآلمحمد میشناسند؛ امامی که جوانترین بود در امامت (جز حضرت بقیهالله (عج))و شهادت.سیره نهمین قطب مدار امکان، حضرت جواد الائمه(ع) که در 8سالگی بعد از شهادت حضرت روشنایی امام علیبنموسیالرضا(ع)، طبق نص الهی به امامت برگزیده شد و در 25سالگی پس از 17سال امامت عاشقان در سالهای سخت به شهادت رسید، نشان از حب اولی و بغض ثانوی ناشی از شیرینی قدرت جبارانی چون مامون و معتصم به ایشان دارد.
طبق آنچه از متون تاریخی متقدم بر میآید، مامون به دلایل مختلف، بعد از شهادت حضرت رضا(ع)، امام نوجوان را از مدینه به بغداد فراخواند و طبق تمهیداتی دختر خود ام فضل را به همسری حضرت جواد(ع) درآورد که این عمل مامون شبیه مسئله ولایتعهدی، انتقاد فراوان شاهزادگان و مهتران بنیعباس را به همراه داشت و البته دفاع مامون در مقابل همه آنها در متون تاریخی ثبت شده است. یکی از دفاعهای مامون برگزاری جلسات مناظرهای بود که بعدتر معتصم نیز به آن مبادرت ورزید؛ جلساتی که قدرت مطلق علمی حضرت (ع) را در علوم دینی و غیرآن به رخ مخالفان و منتقدان میکشاند و همه را در برابر توان علمی حضرت (ع)، خاضع و سرافکنده میکرد.
نقلهای تاریخی متعددی وجود دارد مبنی بر اعترافهای صریح و گاه تحبیبی مامون و معتصم نسبت به مقام علمی و معنوی حضرت. اما عباسیانی که در باطن به چیزی جز «الملک عقیم» اعتقاد نداشتند، نتوانستند در نهایت سیادت معنوی و علمی حضرت را در عنفوان رعنایی و سروریشان تاب بیاورند و ابتدا با حصر و فشار سیاسی همهجانبه و در فرجام با شهادت ایشان در تاریخ سیام ذیقعده 220قمری به زعم خود توانستند نور مشکات حقیقت علوی را خاموش کنند که زهی خیال باطل. میگویند نقش خاتم انگشتری حضرت «نعم القادر الله» بوده است و چه کوردل بودند و هستند آنان که نفهمیدند که «چه خوب توانایی است خداوند! » و آنان که با اویند.